- تیر بزوئن
درد ناگهانی در تن و جان، تیر کشیدن، به هدف زدن (در تیله
معنی تیر بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیزی را از دست دیگری قاپیدن
مو بر بدن سیخ شدن، نق زدن، اعتراض کردن
چشم زخم، نظر زدن
تا کردن، لازدن، بند انداختن صورت
تیغ زدن، برش دادن
جوانه زدن، برآمدن آفتاب
آتش زدن، آتش انداختن در چیزی
دام داران ظروف محتوی شیر دوشیده را پس از انتقال به ظرفی دیگر
بوی بد غذا، بوی غذای مانده، فاسد شده
ته بزوئن، تازدن، لازدن
فریاد زدن، فریاد زدن از روی درد
رویش گیاه، جوشش آب، در زدن
حرف بی جا زدن، نق زدن
دیدار کردن، سرکشی کردن، خرج برداشتن
چهار زانو نشستن، بهم خوردن موجهای آب، متلاطم شدن آب
باران نرمی که همراه نسیم آید
گل زدن به تن و خاک به سر ریختن، نوعی نفرین
ریسیدن، تاباندن طناب و الیاف گیاهی
برش دادن چوب
از چیزی سر درآوردن، گم شده ای را یافتن، سرنخی را پیدا
عملی در شالی کوبی که به واسطه ی آن برنج سفید و شفاف می شود
شر کسی را دور کردن
تلمبه زدن، تبدیل ماست به دوغ و کره
انداختن تیلا به شاخه و کشیدن آن
به صورت طبیعی آماده شدن برای تیراندازی و هوازنی قرقاول
کپک زدن
تنوره انداختن، بلند شدن موج حرارت گرما از منبع آن، بوی
نوعی مجازات، دار زدن، آویزان کردن
چرخیدن، دور زدن
جوانه زدن بذر
با عصبانیت خیره شدن، چشم غره رفتن، نگاه از سر تندی و خشم
سورچرانی کردن
جدا کردن دانه از ساقه های برنج در خرمن گاه، خرمن کوبی